گفتوگو با استاد شمسالدین ابوالوفا حسینی، خوشنویس و از موسسین انجمن خوشنویسان اصفهان
شمسالدین ابوالوفا حسینی متولد 1326 است. او در نوجوانی از روستایش در منطقۀ چهار محال و بختیاری به اصفهان مهاجرت میکند و پس از گذراندن مدرسه، در دانشگاه گیلان به تحصیل ادامه میدهد. در اصفهان بهعنوان دبیر به خدمت آموزشوپرورش درمیآید و میتواند در کنار معلمی بهعنوان حرفۀ اصلی، سایر جنبههای شخصیت هنری خود را نیز ارتقا دهد و به شخصی تأثیرگذار درزمینۀ خوشنویسی در این شهر تبدیل شود. شخصیت هنری-حرفهای ابوالوفا حسینی را که در میان فامیل و برخی دوستان به «آقا شمس» شهرت داشته، میتوان از چهار جنبۀ اصلی بررسی کرد: نخست، جنبۀ آموزشی؛ در طول این سالها، همواره هنرجویانْ اولین و اصلیترین دغدغۀ ذهنی او بهعنوان معلم متعهد آموزشوپرورش بوده است. دوم، جنبۀ هنری؛ او یکی از خوشنویسان چیرهدست بهخصوص درزمینۀ خط نستعلیق و چلیپانویسی است و از سرآمدان نسل خود به حساب میآید. سوم، دغدغهها و فعالیتهای اجتماعیِ او درزمینۀ مدیریت فرهنگی؛ این جنبه نیز از دغدغههای آموزشی یک معلم دلسوز، برای ارتقای سطح کیفی هنر جامعهاش برخاسته است. در این زمینه باید به تأثیرگذاری او بهعنوان یکی از مهرههای اصلی تأسیس انجمن خوشنویسان اصفهان بعد از انقلاب، در کنار سایر استادان و همچنین تأسیس انجمن خوشنویسان چهارمحالوبختیاری اشاره کرد. چهارم، جایگاه او در مقام مرمتگر و کارشناس نسخه و خط قدما و مجموعهداری بااخلاق؛ او در طول سالها با تلاش و وسواس فراوان بهطور حرفهای به خرید و جمعآوری نسخهها و ابزار خوشنویسی ازجمله قلمتراش پرداخته و هیچگاه از نمایش آنها به متخصصان و پژوهشگران برای ارتقای علم و دانش در این زمینه رویگردان نبوده است. ابوالوفا حسینی از آن دست افرادی بوده که ارتقای جامعۀ هنری را بهجای شهرت انتخاب کرده و در بحث آموزش همچون استادش حبیبالله فضائلی مانند خورشیدی درخشیده و از میان شاگردان بیشمارش چه بسیار نامهای بزرگی که در عرصۀ خوشنویسی کسب افتخار کردهاند و امروز خود استادند.
جناب استاد حسینی، متولد کجا هستید؟ من 30 بهمن 1326 در روستای «دستنا» در سی کیلومتری شهرکرد، واقع در استان چهارمحالوبختیاری متولد شدم.
شرایط زندگی در آن زمان چطور بود؟ چون نظام جدید آموزشی و دبستان نبود، به مکتبخانه میرفتم. پدرم حجتالاسلام سید آقارضا حسینی دستنایی، مجتهد و فارغالتحصیل مدارس علمیۀ چهارباغ، عربان، جدّه، نیمآورد و صدر اصفهان و دبیرستانهای مروی و دارالفنون تهران بود. در شهرکرد دفتر ازدواج و طلاق داشت و از خردهمالکان قریه بود. امکانات مالی مناسبی داشتیم. پدرم باسواد بود و عربی را خوب میدانست. کلیات مثنوی و بسیاری اشعار دیوانهای شعرا را حفظ بود. من مقدمات را نزد او آموختم. او برای حفظ کردن هر شعر فارسی دهشاهی و هر شعر عربی یک ریال به من جایزه میداد. آن زمانها بیشتر ابیات دیوان حافظ و قسمتی از مثنوی، گلستان سعدی وکتاب الفیه ابنمالک را که مشتمل بر هزار شعر در دروس عربی است حفظ کردم.
چگونه به اصفهان آمدید؟ حدود سال 1337، پدرم مرا به اصفهان نزد برادرم سید محمد فرستاد که در آن زمان دانشجوی دانشکدۀ پزشکی بود. البته قبل از آن هم به اصفهان سفر میکردیم. اینجا چندین سالی درسهای حوزوی خواندم، البته بدون آنکه لباس روحانی بپوشم.
اوضاع اصفهان در آن هنگام چطور بود؟ من انس و الفت بسیار زیادی با اصفهان دارم و همیشه این شهر را دوست داشتهام. پدرم میگفت: اصفهان مرکز علم و فضل و هنر است. حرفش واقعیت داشت. برای من امکان زندگی در خارج از ایران فراهم بود، اما نتوانستم؛ اگر مدتی از میدان نقشجهان و حالوهوای این شهر دور باشم، حالم بد میشود. وقتی به اصفهان آمدم، شهر حالوهوای دیگری داشت؛ مردمانی خوب، صدای درشکه و فضای معطر شهر در کوچه و بازار که انسان را سرمست میکرد. همۀ این خاطرات هنوز در ذهنم است و هنوز به این شهر عشق میورزم.
مردم ازنظر معیشت راحتتر زندگی میکردند و بسیار شادتر از الآن بودند. خیابانها کمعرض و رودخانه و مادیها و جویها پر از آب بود؛ هرچند پارک و فضاهای سبز کمتر از الآن بود. عصرها مردم جلوی خانهها و مغازههایشان آب میپاشیدند و در آن هوای مطبوع و فرحبخش، به برنامۀ «شعر و موسیقی» رادیو گوش میدادند. اینها خاطرات دوران جوانی است و شاید به همین دلیل اینطور زیبا و دلچسب در ذهنم مانده. در کل، اصفهان خصوصیاتی دارد که در شهرهای دیگر نمیتوان یافت.
در کدام مدرسه تحصیل کردید؟ در محلۀ چهارسو مقصود، مدرسۀ عربان که امروز اسم آن آیتالله خادمی است. برادرم ضمن اینکه در رشتۀ پزشکی تحصیل میکرد، دروس قدیمی را هم خوانده بود و در این مدرسه حجرهای داشت. من هم حدود هشت سال آنجا دروس قدیم را میخواندم. طبق قوانین این مدرسه، بهعنوان طلبۀ ممتاز پنج تومان شهریه میگرفتم. هرچند مبلغ آن جزئی بود، اما بهعنوان کمکهزینه و برای آنکه جزو فهرست رسمیها باشم، شهریه را میگرفتم. بعد از چند سال، در خیابان شیخبهایی ساکن شدیم و وسوسه شدم دروس جدید را هم بخوانم. بعد از اینکه تصدیق ششم ابتدایی را بهصورت متفرقه گرفتم، دبیرستان را بهصورت شبانه در مدرسۀ فروغ که جنب مدرسۀ چهارباغ بود گذراندم. رئیس مدرسه در آن زمان آقای برجیس بود. در سال 1353 هم دیپلم طبیعی گرفتم.
چه زمانی علاقه به خوشنویسی در شما شکل گرفت؟ پدر و برادرانم ذاتاً خط تحریری زیبایی داشتند. حتی برادر ارشدم که پزشک است، قبل از اینکه به دانشکدۀ پزشکی برود، خط خوشی داشت. من هم از همان کودکی به خط علاقه داشتم و پدرم به نوشتن تشویقم میکرد. همان زمان وقتی یک حرف «ن» یا «ی» زیبای نستعلیق را میدیدم، حالم دگرگون میشد. فکر میکردم چطور امکان دارد دستی بتواند به این زیبایی حرفی را ترسیم کند. در نوجوانی از روی قرآنهای خطی، خط نسخ مشق میکردم. با اینکه قطعاً برای هنر استعداد فطری لازم است، اما در خانوادهای که همه اهل فضل و علم و هنر باشند، استعداد افراد بهتر شکوفا میشود.
بله. در اهمیت بستر تردیدی نیست؛ اما جامعه چطور؟ آیا فضای معماری باشکوه اصفهان و شاهکارهای کتیبهنگاری عصر صفوی در این علاقه تأثیر داشت؟
قطعاً. بارها کتیبههای ورودی مدرسۀ چهارباغ (اثر محمدصالح اصفهانی) یا کتیبههای مسجد شیخ لطفالله و مسجد جامع عباسی (مسجد امام) را تماشا میکردم و مبهوت آنها میشدم. کاشیکاریها و این کتیبههای ثلث زیبا بر من بسیار تأثیرگذار بودند. یک بار استاد فضائلی خاطرهای برایم نقل کرد که در مورد من هم صدق میکرد. گفتند زمانی که در محضر مرحوم خلیلیپور (استاد خوشنویسی) بودند، ایشان توصیه کرده که «شما بیش از این وقتتان را صرف آمدن پیش من نکنید و بروید به درودیوار این شهر (اصفهان) نگاه کنید که بهترین استاد شماست».
در کنار این گنجینههای هنری سنتی، مقولههای مدرنتر چه تأثیری بر شما گذاشته است؟
به سینما علاقه داشتم و فیلمهای خارجی بسیاری میدیدم. رمان میخواندم و علاوه بر آثار نویسندگان خارجی، به آثار ایرانیان، بهخصوص صادق هدایت، بزرگ علوی و دیگران نیز علاقه داشتم. بیشتر کتابها بهصورت زیراکسی (فتوکپی) بود.
تحصیلات دانشگاهی را کجا گذراندید؟
به دانشگاه گیلان رفتم و لیسانس مدیریت اداری گرفتم.
فضای دانشگاه چطور بود؟
بههرحال فضای تنفس در جامعه بود؛ هرچند همیشه محدودیتهایی وجود داشت. مثلاً خاطرم هست قرار بود فیلمی با مضمون سیاسی به نام «مردی برای تمام فصول» در دانشگاه اکران شود که اعلان آن را من نوشتم. برای اکران فیلم مشکلاتی ایجاد شد. به سراغ من هم آمدند که چرا اعلان را نوشتهای. در میان حلقۀ دوستان دانشگاه همهنوع گرایش فکری بود، از طرفداران چهگوارا تا چپ و انقلابی و مذهبی و… .
پس از بازگشت، کجا مشغول به کار شدید؟
در سال 1358 فارغالتحصیل شدم. هرچند پیدا کردن شغل، بهخصوص شغل دولتی، بعد از انقلاب سخت بود؛ اما در آزمون ورودی آموزشوپرورش شرکت کردم و استخدام شدم. ابتدا تدریس دروس مربوط به رشتۀ تحصیلیام، مانند اقتصاد و مدیریت را به من سپردند؛ اما بعد از مدتی که متوجه شدند زبان عربی هم بلدم، کلاسهای ادبیات و عربی را نیز در برنامهام قرار دادند. با توجه به تواناییام در خوشنویسی، واحدهای خوشنویسی و کاربرد خط در گرافیک را در مراکز تربیتمعلم و هنرستانها نیز به من دادند و به این ترتیب، دیگر دروس قبلی را تدریس نکردم. آنجا دانشآموزان با اصول خطوط ششگانه و تا حدودی خوشنویسی آشنا میشدند تا قابلیتهای این خطوط را در کار گرافیک بیاموزند.
از چه زمانی خوشنویسی برای شما جدی شد؟
حدوداً ده یا دوازدهساله بودم که در مدرسۀ عربان، نزد ادیب دانشمندی به نام شیخ امانالله کوجانی، درسی بهنام شرایع (از دروس فقهی) میخواندم. ایشان خط تحریر شکستۀ بسیار زیبایی داشت و اولین معلمی بود که مرا با خوشنویسی و ابزار آن آشنا کرد و اشتیاق ادامۀ کار خوشنویسی بهصورت حرفهای را در من بیدار کرد. شخصی بهنام باستی در دالان مدرسۀ صَدر، وسایل خوشنویسی و کتابهای رسمالخط میفروخت. من از او مرکب میخریدم و از روی کتابچۀ خوشنویسی استاد فضائلی که رسمالخط یا رسمالمشق فضائلی نام داشت، مشق میکردم.
بعدها در دانشگاه هم کارهای خطاطی دانشکده را انجام میدادم و اجرت میگرفتم؛ اما هیچوقت روی دیوار و با قلممو چیزی ننوشتم. هنگام تحصیل در دانشگاه، با هنرمندان خوشنویس زیادی آشنا شدم. پس از بازگشت از گیلان، نزد استاد معین و استاد فضائلی رفتم. استاد فضائلی قطعات بسیاری برایم نوشتند. چندی پیش هم حدود هفتاد اثر از ایشان را در اختیار دکتر شهیدانی گذاشتم تا در کنار دیگر قطعات، از آنها نیز در کتاب در دست انتشارشان به نام «حبیب قلم» استفاده کنند. خوشبختانه امروز بر درودیوار کتابخانۀ امیرالمومنین آثار نفیسی از ایشان موجود است. استاد بسیار به من عنایت داشتند و در زیر آثار با محبت خاصی عباراتی با این مضمون مینوشتند: «به جهت سلاله السادات عظام ابوالوفاء حسینی تحریر شد.» همیشه میگفتند شما استعداد این هنر را دارید.
میتوانید از ویژگیهای حرفهای و شخصیتی استاد فضائلی بگویید؟
باسواد بودند و بر شعر و ادبیات فارسی و عربی تسلط داشتند. فردی منظم که با شخص دیگری قابلقیاس نیستند. به انواع خطوط اشراف داشتند و در همۀ زمینههای آموزشی، پژوهشی و هنری خوشنویسی مؤثر بودند. مجموعۀ پژوهشی کتاب «اطلس خط» ایشان در زمان خود اثر ارزشمندی بود و امروز هم ارزشمند است. شاگردان بسیار زیاد و خوبی هم تربیت کردند. کتیبهنگار و نستعلیقنویس بسیار قابلی بودند. بعد از انقلاب، ایشان از کسوت معمم بودنشان استفاده کردند و موجب پیشرفت خوشنویسی شدند.
کلاسهای ایشان کجا تشکیل میشد؟
آن زمان هنوز کلاسهای انجمن خوشنویسان شکل نگرفته بود و ادارۀ فرهنگ و هنر واقع در خیابان کمال اسماعیل، تنها مکانی بود که کلاسهای هنری خوشنویسی و موسیقی در آن برگزار میشد. متصدی و رئیس آن آقای سامرهای بود که بهسادگی کسی را ثبتنام نمیکرد. چند بار نزدشان رفتم و گفتند کلاس تکمیل است؛ اما زمانی که خط مرا دیدند، با شهریۀ مختصری ثبتنامم کردند. نخستین باری که استاد فضائلی خط مرا دید، بااینکه خط پختهای نبود، خیلی با محبت برخورد کرد و با قلم و دوات خودم نکاتی را اصلاح کرد. ایشان گفتند لازم نیست دورههای قبل (متوسط و خوش) را طی کنید و مستقیم برای دورۀ عالی امتحان بدهید. امتحان دادم و قبول هم شدم. آن زمان مواد امتحانی دو خط نستعلیق و کتابت بود. سپس دورۀ عالی را طی کردم و سه ماه بعد، همزمان با اوایل انقلاب، در سال 1358 جزو اولین نفراتی بودم که در اصفهان مدرک ممتاز خوشنویسی گرفتند.
حال و هوای کلاسها چطور بود؟
تکتک خدمت استاد میرفتیم و پاکنویس شدۀ سرمشق قبلی را که بارها مشق کرده بودیم، در یک سطر به ایشان نشان میدادیم تا ایراداتشان را بگویند و سرمشق جدید بدهند. من هم بعدها به همین روش تدریس میکردم؛ چون در خوشنویسی هر هنرجویی مشکل تکنیکی خودش را دارد و آموزش جمعی چندان مؤثر نیست.
از محضر کدام اساتید دیگر بهره بردید؟
از محضر اساتید فضائلی، صدر، معین، فُرادی و دیگران استفاده کردم.
و خود را بیشتر مدیون کدام مکتب میدانید؟
عمادالکتاب و کلهر. همیشه آرزوی شاگردی آنها را داشتهام و حتی برخی شبها خوابشان را میبینم.
آن زمان آیا محل مناسبی برای نمایش آثار خوشنویسان وجود داشت؟
متأسفانه جای استاندارد و مشخصی برای نمایش آثار خوشنویسان وجود نداشت. البته نمایشگاههای پراکندهای برگزار میشد که ابداً عواید مالی نداشت.
این نمایشگاههای پراکنده در کجا برگزار میشد؟
نخستین نمایشگاه را در ابتدای خیابان آمادگاه، جنب شرکت بیمۀ ایران که اکنون ساختمان جهانگردی است با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت، آقای معادیخواه افتتاح کردم. از نمایشگاههای قبلتر بیاطلاعم. در محلی که ساختمان هشتبهشت قرار دارد، قبلاً یک ورودی وجود داشت که حالا خراب شده است. یکیدو سال پس از انقلاب، اولین نمایشگاه انجمن خوشنویسان را در آنجا برگزار کردم و آثار حدود شصت نفر از افرادی که امروز جزو اساتید خوشنویسی هستند، مثل آقایان فروزنده، فرزانه، رحیمی و دیگران را به نمایش گذاشتم. البته تعدادی هم بهصورت آزاد در نمایشگاه شرکت کردند. در آن زمان اسم انجمن خوشنویسان، «کانون خوشنویسان اصفهان» بود.
انگیزۀ برپایی نمایشگاه از کجا شکل گرفت؟
در اصفهان کسی از وجود انجمن خوشنویسان تهران اطلاع چندانی نداشت. در اثر ارتباط با تهران متوجه شدیم خوشنویسان انجمن نمایشگاههایی برگزار میکنند. من و استاد شیرازی هم در یکی از این نمایشگاهها آثاری ارائه دادیم که استاد عباس منظوری فرزند استاد علی منظوری، از شاگردان عماد الکتاب نیز از کارهای ما بسیار تعریف کردند.
چطور به فکر تأسیس انجمن خوشنویسان اصفهان افتادید؟
بگذارید کمی به عقبتر برگردیم. در خوشنویسی دو مکتب اصلی «میرعماد» و «کلهر» وجود دارد. البته امروز تعدادی از خوشنویسان جوان، کارهای خوبی با الهام از میرزا غلامرضا نیز ارائه میکنند. میرزا غلامرضا هرچند در خط نوآوریهایی کرده، خودْ پیرو میرعماد بوده است. کلهر هم خط نستعلیق را در کار چاپ سنگی به کار گرفت و آثارش را در اختیار تودۀ مردم قرار داد که موجب ترویج بیشتر خوشنویسی شد. «سفرنامۀ دوم ناصرالدینشاه به خراسان» و روزنامۀ «شرف» از نمونه کارهای اوست. او شاگردان زیادی تربیت کرد، از جمله زینالعابدین ملکالخطاطین؛ اما کسی که سبک کلهر را بهتر اشاعه داد عمادالکتاب بود که شاگرد مستقیم او هم نبود. او خود مبدع شیوههای خاصی در کتابت بود و شاگردانی چون علیاکبر خان کاوه، حسن زرینخط و ابراهیم بوذری داشت که در تشکیل انجمن خوشنویسان سهمی داشتند. مهمترین شاگرد مستقیم کلهر سید مرتضی بَرَغانی بود و پسران او، استادان سیدحسین و سیدحسن میرخانی نیز با برخی دیگر از اساتیدی که نام بردم، بنیانگذار «کلاسهای آزاد خوشنویسی» در تهران بودند که بعداً همین هستۀ اولیه به «انجمن خوشنویسان ایران» تبدیل شد.
انجمن خوشنویسان اصفهان هم در ادامۀ همین مسیر شکل گرفت؟
اولین کسانی که از اصفهان با انجمن خوشنویسان تهران ارتباط برقرار کردند من و استاد «علی شیرازی» بودیم. ما موضوع تدریس رسمی خوشنویسی در اصفهان را با آقای خسرو زعیمی، مدیرعامل انجمن خوشنویسان مطرح کردیم. ایشان اصرار داشتند از وجود استاد نصرالله معین، که از انجمن خوشنویسان تهران مجوز تشکیل کلاس داشتند، استفاده شود. ما نیز تصمیم گرفتیم یک کلاس خوشنویسی با حضور استاد معین راهاندازی کنیم. درنهایت در محل کتابخانۀ «ولیعهد» که امروز «ولیعصر» نام دارد، کلاس خوشنویسی دایر کردیم. البته کلاس استاد فضائلی از سالها قبل از طرف ادارۀ فرهنگ و هنر برگزار میشد. قبل از انقلاب، فقط همین دو کلاس وجود داشت. پس از انقلاب، کار این دو کلاس مختل شد و به فتور، سستی و تعطیلی منجر شد. در نهایت، با نظر انجمن خوشنویسان تهران، قرار شد در اصفهان نیز انجمن دوباره راهاندازی شود. آن دو کلاس با همکاری دیگر استادان ازجمله آقایان علی شیرازی، مهدی فروزنده، مهدی کریمی، عبدالعلی صالحی و دیگران به حدود ده کلاس افزایش یافت. ازآنجاکه محل مشخصی برای این کار وجود نداشت، استادان را گرد هم آوردیم و هریک در کتابخانهای کلاس خود را تشکیل دادند. در آن زمان از استاد فضائلی هم خواهش کردیم در کتابخانۀ فرهنگ (کتابخانۀ مدرسه امام صادق) نبش خیابان آمادگاه تدریس کنند. از هنرجویان شهریۀ مختصری میگرفتند که به حساب اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی واریز میشد و اداره هم حقوق ناچیزی به استادان پرداخت میکرد. کمکم تصمیم گرفتیم انجمن را در یک مکان مشخص متمرکز کنیم. ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامی زیرزمین ساختمان «امین» واقع در چهارراه تختی را برای این کار در نظر گرفت. با همکاری آقای سیاوش و دیگران تجهیزات را از طریق اداره تهیه کردیم. کلاسها سه روز برای خانمها و سه روز برای آقایان برگزار میشد و بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت.
اساسنامۀ انجمن چگونه تنظیم شد؟
اساسنامه را مرحوم اقبال آلآقا، یکی از اعضای انجمن که وکیل دعاوی بود، تنظیم کرد. هرازگاهی هم در مجمع عمومی تغییری در آن ایجاد میشد و آن را به رأی میگذاشتند.
آزمونهای انجمن خوشنویسان به چه شکل برگزار میشد؟
آزمون در اصفهان با حضور یک ناظر از تهران برگزار میشد. سر ساعت پاکتها باز میشد و پس از آزمون، برگهها بستهبندی و به تهران ارسال میشد تا آنجا تصحیح شود. آمار قبولی هنرجویان اصفهان هم بسیار خوب بود.
بعد از انقلاب و در دوران جنگ، خوشنویسی و انجمن به چه سمت و سویی رفت؟
زمانی که انقلاب شد، بیشتر هنرها مثل موسیقی، مجسمهسازی یا نقاشی با موانعی مواجه شدند؛ اما خوشنویسی چون با حدیث، آیات قرآنی و ادبیات سر و کار داشت، تنها هنری بود که به مانعی برخورد نکرد. قبل از انقلاب، تعدادی خوشنویس در انجمن تربیت شده بودند و بعد از انقلاب، در دوران جنگ، نظام به تبلیغات نیاز داشت. آن زمان بود که کاربرد خوشنویسی در بیلبوردها، پوسترها، دیوارنویسیها، عکس شهدا و… بیش از پیش باعث اشاعۀ آن در جامعه شد. آن سالها هنرآموزان بسیاری داشتم. گاه روزی هفتاد هنرجو داشتم که بسیاری از آنها دیوارنویسی و امور مربوط به تبلیغات جنگ را انجام میدادند.
بنیانگذار انجمن خوشنویسان زادگاهتان هم بودید؟
بله، پس از مدتی برای تأسیس انجمن خوشنویسان چهارمحال و بختیاری اقدام کردم. پس از موافقت انجمن خوشنویسان تهران، شعبۀ شهرکرد انجمن در سال 1364 افتتاح شد و همیشه با این مرکز در ارتباط بودهام.
بیشتر تمرکز انجمن بر خط نستعلیق بوده است. چطور آموزش خطوط دیگر مانند شکستهنستعلیق نیز آغاز شد؟
با اینکه در این زمینه خوشنویسان زبردستی چون عبدالمجید درویش طالقانی و علیاکبر گلستانه و… فعال بودهاند، در کل خط شکسته، خط فراموششدهای بود؛ تا اینکه انجمن تهران تصمیم گرفت هنرآموزان برای کسب درجۀ ممتاز یا حتی عالی علاوهبر نستعلیق درشت و کتابت نستعلیق، خط دومی هم انتخاب کنند و بنویسند. این خط دوم میتوانست شکستهنستعلیق، نسخ یا ثلث باشد. در این زمینه، استادان یدالله کابلی و مُشعشعی دربارۀ خط درویش و گلستانه تحقیق کردند و بهمرور خط شکسته را نیز تعلیم دادند. البته قبل از ایشان هم استاد محمدحسین عطارچیان خط شکسته را بسیار خوب مینوشت و آن را تدریس میکرد. بعدها کمکم خط شکسته جزو برنامۀ درسی انجمن قرار گرفت و بسیار پیشرفت کرد. در سالهای اخیر استاد ملکزاده شکسته را خیلی خوب مینویسد و اصالت آن را حفظ میکند.
خوشنویسان را بیشتر افرادی گوشهگیر و درونگرا میدانند. قطعاً تأسیس و راهاندازی انجمن خوشنویسان به تلاش و ارتباطات اجتماعی نیاز داشته است. آیا شما چنین روحیهای داشتید؟
بسیار علاقه داشتم که بتوانم درزمینۀ آموزش خوشنویسی کاری انجام دهم. خوشبختانه با همکاری دیگر دوستان و استادان توانستیم هنرمندان را دور هم جمع کنیم و انجمن خوشنویسان را تأسیس کنیم.
چرا از آموزش و کارهای اجرایی انجمن کنارهگیری کردید؟
بهدلیل مسائل خانوادگی و زندگی در کرمان، از دو سال پیش دیگر نتوانستم با انجمن همکاری کنم، هرچند همکاران و مدیران همیشه لطف دارند و دعوت به همکاری میکنند.
خارج از انجمن هم آموزش میدادید؟
بله، یک سال پس از انقلاب، بهاتفاق آقای صالحی، همین دفتر مجتمع آزادی در خیابان چهارباغ را تأسیس کردیم. استقبال به حدی بود که گاه هنرجویان در راهرو در نوبت میایستادند. بعد از مدتی، فقط در انجمن آموزش میدادم و اینجا تبدیل به محلی برای مشق کردن و گردهمایی دوستان خوشنویس شد. در طول آموزشم در این مکان هیچ هزینهای از هنرجویان دریافت نکردم.
اگر بخواهیم فعالیت انجمن خوشنویسان را آسیبشناسی کنیم، به نظرتان در چه زمینههایی موفق عمل کرده و از چه بخشهایی غفلت کرده است؟ مثلاً به نظر میرسد در مورد نوآوری یا ترویج خوشنویسی در میان کودکان و نوجوانان، تبلیغ در عرصۀ جهانی، مارکتینگ هنر خوشنویسی، داشتن رسانۀ مستقل فعال، کارهای پژوهشی، انتشار کتاب و مقاله و مجلۀ تخصصی یا برگزاری رویدادها و نمایشگاههای بینالمللی یا جوایز جهانی و حتی ملی کارنامۀ چندان پرباری ندارد.
انتقادات زیادی، ازجمله همین مواردی که میفرمایید به انجمن وارد است، مثل همین تبلیغات و رسانه و نوآوری در آثار که به آنها کمتوجهی میشود. البته باید گفت مسائل و مشکلاتی نیز وجود دارد که مختص انجمن خوشنویسان اصفهان یا تهران نیست، بلکه بهطور کلی به مدیریت فرهنگی و هنری کشور مربوط است. اوضاع هنر فعلاً وضعیت بیآبورنگ و بیخاصیتی است. تعداد زیادی هنرمند خوب داریم که در رویدادها حضور ندارند و دیده نمیشوند و بهعکس کسانی هم هستند که همهجا حضور دارند. این مسئله توازن ندارد. در مورد موضوع اقتصاد هنر، اخیراً در تهران فضایی تشکیل دادهاند و آثار خوشنویسان معاصر را در معرض دید و فروش علاقهمندان گذاشتهاند. بهتر است از هنرمندان خوب شهرستانها هم دعوت شود و آثار آنها نیز برای فروش ارائه شود.
به فعالیتهای انجمن خوشنویسان تهران و اصفهان از یک تا ده چه امتیازی میدهید؟
دستاوردهای آموزشی: تهران 9، اصفهان 8
توسعه و ترویج: تهران 4، اصفهان 3
فعالیت بینالمللی: تهران 2، اصفهان 0
فروش آثار خوشنویسی: تهران 5، اصفهان 0
رویدادهای علمی و پژوهشی: تهران 4، اصفهان 0
نوآوری و خلاقیت: تهران 4، اصفهان 0
انتشار آثار قدما یا معاصران: تهران 2 (محدود به پوستر بوده)، اصفهان: 0
چرا به برخی موارد امتیاز بسیار پایینی دادید؟
البته این نظر من است و شاید عمومیت نداشته باشد. بههرحال این سالها انجمن خوشنویسان تنها در مسیر سنتی خود حرکت کرده است و این خوب نیست. مثلاً «کاربرد خط در گرافیک» یا «نقاشیخط» یا به قول برخی «خطاشی»، هیچگاه در انجمن مطرح نبوده است. خوشنویسی سنتی به این حدود نزدیک نمیشود و فقط قلم و مرکب روی کاغذ را میشناسد. کار انجمن خوشنویسان ازلحاظ کمیت بسیار قابل دفاع است، اما ازنظر کیفیت نه. کسانی امروز در امر خوشنویسی مقبولیتی یافتهاند که از چهارچوب قواعد جاری انجمن بیرون آمدهاند و به سمت خطوط قدما مثل میرزا غلامرضا و میرعماد گرایش پیدا کردهاند. آنها شیوه و سبک قدما را در انجمن نیاموختهاند، بلکه خودشان را از این سیستم رها ساختند و مجزا تمرین کردهاند.
اصفهان پایتخت فرهنگی و هنری ایران شناخته میشود، موزهای استاندارد در شأن تاریخ و پیشینۀ خوشنویسی یا خوشنویسی معاصرش ندارد. آیا داشتن چنین موزهای ضرورت نیست؟
بله، اصفهان میتواند و باید چنین موزههایی داشته باشد که البته تأسیس آن کار دشواری است. قطعاً در هر دو زمینۀ هنر کهن و معاصر این ضرورت وجود دارد؛ اما متأسفانه اقدامی در این زمینه صورت نمیگیرد.
نسل جدید خوشنویسان اصفهان را چطور میبینید؟
خوشنویسان بسیار خوبی داریم؛ ولی هنرمندان ما باید در نظر داشته باشند که انصاف و سعۀ صدر داشته باشند و ریاستطلب و خودبین نباشند.
همین نسل گاهی به سبک برخی قدما نظیر کلهر انتقاد میکنند یا او را با میرعماد مقایسه میکنند؛ علت چیست؟
این دو را نمیتوان با هم مقایسه کرد. من از ارادتمندان هر دو استاد، کلهر و میرعماد هستم. گاهی یک استاد سعی میکند خطی را با تمام اصول بنویسد و آن را بهعنوان اثر هنری ارائه کند، مانند آثاری که در نمایشگاهها ارائه میشود. میرزا غلامرضا چنین شخصی بوده است. زمانی هم شخص تلاش میکند فضاهای جدیدی را تجربه کند – البته این تجارب نباید سرسوزنی از اصول دوازدهگانه خارج باشد – بنابراین مدام مشق و تجربه میکند. کلهر چنین شخصی بوده است. در میان آثار او یک دوبیتی یا چلیپا وجود ندارد که آن را امضا کرده باشد. او برای کسب تجربه و بهتر شدن تلاش میکرد و هیچوقت هدفش نمایش یا دیده شدن نبود. تنها در یک نوشته بابت پولی که برای روزنامۀ شرف دریافت کرد، یک امضای قلمانداز با عبارت «محمدرضای کاتب» از او موجود است. پس نمیتوان کلهر را با میرزا غلامرضا یا دیگران مقایسه کرد. کلهر درزمینۀ کتابت کارستان کرد. افرادی که امروز از او انتقاد میکنند، اگر بتوانند یک صفحه از سفرنامۀ ناصرالدین شاه به خراسان را، با توجه به سختیهایی که نوشتن خط نستعلیق با تکنیک ابتدایی و مرکب چاپ سنگی دارد، شبیه کلهر بنویسند و کتابت کنند، من حرفشان را میپذیرم. روزنامۀ شرف متعلق به اعتمادالسلطنه، هر شب یک صفحۀ بزرگ در اختیار کلهر قرار میداد و او باید کار صفحهآرایی و کتابت آن را تمام میکرد. او در ترکیب، کرسی، جایگزینی و سایر موارد غوغا کرده است.
یعنی کلهر ضرورت جامعۀ آن روزگار بوده و نیاز جامعه را تأمین کرده است؟
بله دقیقاً. او سالها مشق کرد و نستعلیق را هم وارد چاپ کرد. البته قبل از او هم افرادی با خط نستعلیق چاپ سنگی ارائه کرده بودند، ولی هیچکدام توفیق کلهر را در این زمینه کسب نکردند. جالب اینجاست که بیشتر آثارش را از بین برده. داستانهایی از او هست که نشان میدهد حتی حاضر بوده کارهایش از بین برود، اما مثلاً به فلان شخص نفروشد. او بدون هیچ ادعا و امضایی کار خودش را انجام داده و نمیتوان کسی را با او مقایسه کرد. منتقدین کلهر بیانصافی میکنند. بههرحال شیوهاش در آموزش کارآمد بوده. معروف است که میگویند او چهل سال یادگیری خوشنویسی را به چهار سال تقلیل داده است.
آیا در دورۀ معاصر به شیوۀ کلهر کمتر توجه شده؟
کلهر برای کسی که خوشنویسی میکند و شیفتۀ چرخشهای زیبا و دلانگیز سیاهمشقهای زمان قاجار نشده باشد، ارزش و جایگاه خود را دارد. دوستانی هستند که سیاهمشقهای زیبایی مینویسند، اما در فضای کار کتابت نبودهاند. شاید حتی یک صفحه هم کتابت نکرده باشند یا اگر کردهاند اثر موفقی نبوده است، ولی صدها سیاهمشق درجهیک نوشتهاند و به این سمت رفتهاند. امروز هم گویی تریبون دست همین آقایان است و هرچه میخواهند دربارۀ کلهر میگویند.
درویش عبدالمجید را چطور میبینید؟
او در خط شکسته یک استثناست. در کتاب آقای مُشعشعی آثاری از درویش چاپ شده که کافی است فقط امضاهای متعدد او را ببینید. آنقدر تسلط داشته که هرکدام از امضاهایش به شکلی خاص و در واقع شاهکار است. حتی نمیتوان تصور کرد کسی بتواند درزمینۀ خط شکسته به آستانۀ درویش هم نزدیک شود. او خط شکسته را تمام کرد.
شما در جایی گفتید «خط لباسی برای شعر است تا شعر را به بهترین نحو نمایان کند، نه اینکه خود قدرتنمایی کند». درست است؟
بله، دوست داشتم با خوشنویسی، یک مفهوم زیبای هنری را القا کنم؛ یعنی زیبانویسی را در خدمت یک متن ادبی یا شعر قرار دهم تا این لباس بهتر مقبول طبع دیگران باشد. البته در خصوص سیاهمشق بحث متفاوت است. در سیاهمشقنویسی بیشتر منظور زیبایی حروف و کلمات است و محتوا کمتر به چشم میآید و بیشتر به مفردات توجه میشود؛ هرچند سیاهمشقهایی همچون آثار عمادالکتاب هم وجود دارد که بهصورت سطری و خوانا نوشته شده؛ چون او بهوسیلۀ سیاهمشق نوعی تاریخنگاری انجام داده است.
اکنون در انجمن خوشنویسان، شیوۀ استاد امیرخانی ترویج میشود؟
استاد امیرخانی به شیوههای مختلفی نوشتهاند و همۀ آنها هم قابلقبول است؛ ولی نمیتوان تنها به این دلیل، شیوۀ ایشان را به کار گرفت. استادان دیگر هم فعالیتهای زیادی داشتهاند و هرکدام به سهم خودشان کار کردهاند. امروز جوانانی هستند که به سبکهای میرعماد، میرزا غلامرضا و میرزا کاظم و دیگران مینویسند. نباید وقتی قدرتی داریم، مانع دیده شدن دیگر دیدگاهها شویم و تکصدایی ایجاد کنیم. هرچند خوشبختانه اخیراً این چندصدایی بیشتر شده است.
آیا آموزش را اصلیترین دستاورد زندگی حرفهایتان میدانید؟
بله، آموزش اهمیت زیادی در زندگیام داشته است، بهخصوص که در خدمت آموزشوپرورش هم بودهام و سالها علاوه بر انجمن خوشنویسان، در هنرستانها، مراکز تربیتمعلم و دانشگاهها آموزش دادهام. ترجیحم بیشتر این بود که هنر خوشنویسی را اشاعه و آموزش بدهم تا اینکه بنشینم و برای ارائه در نمایشگاه قطعهنویسی کنم. البته دیگران باید این خدمات را ارزیابی و قضاوت کنند؛ اما افتخار میکنم که توانستهام شاگردانی را آموزش دهم که بسیاری از آنها خوشبختانه جایگاه خوبی در خوشنویسی ایران پیدا کردهاند.
قطعاً آموزش جایگاه مهمی دارد؛ به قول مولانا «بیشمس کِی تابد ضیاء!». شاگردانتان هم گویی پرتوهای شما هستند که بیشک بدون آموزش صحیح این جایگاه را نداشتند. با توجه به این دغدغه، چرا از مدیریت انجمن فاصله گرفتید؟
تا جایی که توانستهام خدمات مدیریتی هم داشتهام؛ اما چندان با روحیات من سازگار نبود. خیلی علاقه داشتم، اما نتوانستم خودم را با سیاستهای فرهنگی موجود در جامعه هماهنگ کنم.
مجموعهداری برای شما چه جایگاهی داشته است؟
مجموعهداری برای من همواره یک علاقۀ شخصی بوده است. مدت زیادی نسخ خوشنویسی قدما و وسایل مربوط به خوشنویسی مانند قلمتراش جمعآوری میکردم. خرید و جمعآوری قلمتراشها و ابزارهای دیگر را از حدود پانزدهسالگی با پول توجیبی که از پدرم میگرفتم آغاز کردم و علاقهمندیام به آن شکل گرفت. بعدها که در تهران اساتیدی همچون استاد فُرادی را دیدم، فهمیدم مجموعهداری یک دغدغه و کار جدی است که برخی بهطور حرفهای آن را دنبال میکنند.
نقل است که از میرزا احمد نیریزی، سرآمد خط نسخ ایرانی، میپرسند بهترین شاگردت کیست و او پاسخ میدهد: «آنکه قلمتراشش تیزتر است.» این نشان میدهد ابزار چقدر در کار خوشنویسی اهمیت دارد.
هیچگاه تصمیم گرفتهاید مجموعۀ قلمتراشها یا نسخ خطی خود را منتشر و معرفی کنید؟
بله، بسیار مشتاقم که روزی مجموعۀ قلمتراشها را همراه با داستانهایشان به چاپ برسانم.
متأسفانه در ایران مرسوم نیست که مجموعهدارها، مجموعههای خودشان را با مشخصات فنی و تاریخی منتشر کنند، یا نزد موزهها امانت بسپارند تا پژوهشگران از آنها بهرهمند شوند؛ اما در ملل پیشرفته، هرساله تعداد زیادی کتاب و کاتالوگ از مجموعههای خصوصی یا موزهها منتشر و آثارشان معرفی میشود.
بله، این یک آسیب جدی است. در ایران معمولاً کسی که مجموعه دارد اجازه نمیدهد کسی آن را ببیند و معمولا تا هنگام مرگ، فقط خودش یا تعداد محدودی از دوستان و اطرافیانش مجموعه را میبینند و پس از آن هم از دو حالت خارج نیست: یا وراث با همان سیاست عمل میکنند؛ یا آثار را میفروشند و سرنوشتشان بستگی به شخص بعدی دارد. خیلی از مجموعهدارها بهاشتباه تصور میکنند قطعۀ فلان خوشنویس، که مثلاً چند صد سال پیش نوشته شده، متعلق به خود آنهاست؛ درصورتیکه هنر متعلق به همۀ مردم است و انتشار آن بسیار مهم است. مثلاً با چاپ کتاب مفصلی راجعبه میرعلی هروی مشخص شد میرعماد، کار عجیبی نکرده و ضمن احترام به زحماتش، پیش از او قسمت عمدۀ کار را میرعلی هروی انجام داده است. تا حدود پنجاه سال پیش که آثار خوشنویسی خاصی منتشر نشده بود، بسیاری از خوشنویسها تکبعدی بودند و فکر میکردند خوشنویسی همان است که آنها انجام میدهند؛ ولی پس از انتشار آثار بزرگان تاریخ خوشنویسی، فهمیدند خوشنویسان در طول تاریخ چه کارهای ارزشمندی انجام دادهاند.
شاید بتوان گفت این آثار بهنوعی میراث جهانی است و مانند یک بنای فاخر معماری، مربوط به همۀ مردم دنیاست. آیا اکنون فرهنگ مجموعهداری نسبتبه گذشته تغییری کرده است؟
بله، متوجه شدهاند که انتشار و نمایش مجموعهها نهتنها کاری ارزشمند است، بلکه بهلحاظ مادی نیز بر ارزش مجموعۀ آنها میافزاید. اما هنوز هم زیادند افرادی که مجموعهها را در صندوقها پنهان کردهاند. امروزه جعل و تقلب هم با فناوری پیشرفت کرده و نسخ جعلی حتی کارشناسانِ نسخه و خط را نیز به اشتباه میاندازد؛ بنابراین انتشار و فهرست کردن آثار قدما موجب شناخت بیشتر و کاهش جعل و شبهات مرتبط به آنها میشود.
به آثار کدامیک از خوشنویسان معاصر علاقهمندید؟
هنگامی که یک قطعۀ خوب میبینید، مشخص است که سالها ممارست و تلاش پشت آن است و باید برای تمام آن سالها احترام قائل بود؛ اما دوست داشتن تا حدودی سلیقهای نیز هست. استاد خوشنویس، مانند هر هنرمند دیگری، بهاری دارد و زمانیکه در سلامت و صلابت و دوران اوج خود باشد، آثار ارزشمندی هم بهجا میگذارد. هرچند شرایط محیطی جامعه، مانند همین گرانیها هم بر هنرمند و روح او تأثیر میگذارد. تعداد استادانی که بخواهم از آنها نام ببرم بسیار زیاد است. در اصفهان خیلی از جوانها هم هستند که بسیار خوب مینویسند و من کارهای آنها را دوست دارم.
بحث تکنیک، مجزا از بحثی مثل شیرینی قلم خوشنویس است. این مبحث فن و تکنیک خوشنویسی چه مرزی با هنر خوشنویسی دارد؟
خط در معنای کلی وسیلهای برای بیان است. در گذشته وقتی افراد امکان ارتباط مستقیم نداشتند، خط بزرگترین وسیلۀ انتقال مفاهیم بوده است. هر خوشنویسی هنرمند نیست، ولی خوشنویسی میتواند به هنر نزدیک شود. مثلاً سیاهمشقی را در نظر بگیرید که قابل خواندن نیست، ولی شما از دیدن آن لذت میبرید؛ پس گذشته از مفهوم کاربردی، به آستانۀ هنر نزدیک شده است. هر شخصی میتواند با آموزش و تمرین خط خوب و خوش داشته باشد؛ اما اگر استعداد خاص آن هنر در وجودش نباشد، هیچگاه استاد درجهیک خوشنویسی نخواهد شد و به مراحل عالی نمیرسد. این مسئله مانند سایر هنرها یک استعداد ذاتی میطلبد.
با اختراع صنعت چاپ و در دوران معاصر با وجود اینترنت و فضای مجازی، کتابت به شکل گذشتهاش منسوخ شده و طراحی حروف و تایپفیس جای آن را گرفته است.
این هم مانند اختراع عکاسی است که وقتی به جامعه آمد، تصور میشد نقاشی از بین خواهد رفت، ولی اینگونه نشد. خوشنویسی در چندین دوره خودش را با زمان تطبیق داده است. یک مرتبه در زمان میرزا محمدرضا کلهر که چاپ وارد ایران شد. چون افراد سالها با خط نستعلیق و شکسته اُنس گرفته بودند، مطلب چاپشده با حروف نسخ سربی را قبول نمیکردند و با اکراه مطلب چاپی را میخواندند. بنابراین کلهر با تدابیر فنی موفق شد مطالب را با خط نستعلیق بهوسیلۀ چاپسنگی منتشر کند. امروز هم با نرمافزارهای رایانهای موجود خوشنویسی میکنند، اما حس و روح ندارد و تکرار و مشابهت حروف هیچ جذابیتی ندارند؛ بنابراین از خوشنویسی هنوز کمک میگیرند و هنر خوشنویسی جایگاه خاص خود را دارد.
نظرتان دربارۀ تایپوگرافی در گرافیک چیست؟
به نظرم اتفاق زیبایی است. لزوماً نباید هر پوستر یا اثر گرافیکی را به خط نسخ یا نستعلیق بنویسیم و این به نظر هنرمند بستگی دارد. زمانی با زندهیاد مرتضی ممیز، گرافیست معروف، در این زمینه صحبت میکردیم. ایشان با عدهای بحث میکردند و میگفتند شما بهجای اینکه خط مشخصی را در پوستر بگذارید، ذوق خودتان را وارد کنید؛ حتی ممکن است یک خط ابداعی باشد که بسته به ذوق طراح و ضرورت آن طراحی، شکلی خوب و زیبا بگیرد.
سیاهمشق را چطور میبینید؟
در واقع سیاهمشق قبل از میرعماد وجود داشته است و در همین دوران است که بهصورت قطعهای خاص ارائه شده و رواج مییابد. کلهر هیچگاه به فکر نمایش آثار سیاهمشقش نبوده است. درزمینۀ سیاهمشق هنرمندان شاخصی مانند میرحسین تُرک داریم که در اجرای کلمات اوج تسلط را داشتهاند. آنها برای بهتر شدن خطشان سیاهمشق نمینوشتند، بلکه بهمنظور خلق زیبایی آن را مینوشتند و میدانستند چه میکنند. هنرمندانی مانند میرزا غلامرضا و میرزا کاظم هم کارهای عالی و باارزشی در این زمینه انجام دادهاند. برخی هم مانند عمادالکتاب سعی در انتقال مفاهیم بهوسیلۀ سیاهمشق داشتهاند. مشقهای او در ایام زندان نوعی تاریخنگاری است که بهصورت سیاهمشق نوشته شده و اطلاعات تاریخی به شما میدهد.
آیا سیاهمشق با زیباییشناسی خاص خود به سمت بیان انتزاعی و هنرهای تصویری مدرن میرود؟
در اینجا کارکرد خط انتقال مفاهیم نیست و هنر تصویری ناب و خالص میشود. بسیاری از افراد نمیتوانند آثاری را که در موزههای داخلی و خارجی به نمایش گذاشته شده بخوانند؛ اما از دیدگاه هنری و زیباییشناسی از آن لذت میبرند و متوجه میشوند نوعی بینش و ممارست جدی پشت این آثار است. سیاهمشق بسیار عالی و زیباست، اما چالشهای چلیپانویسی را ندارد؛ مثلاً در سیاهمشق اگر حرفی را خیلی عالی ننوشتید، میتوانید کنار آن یکی دیگر بنویسید، ولی چلیپانویسی این امکان را به شما نمیدهد و واقعاً تبحر خاصی میخواهد.
چلیپانویسی نستعلیق چه جایگاهی برایتان دارد؟
در ادبیات، انواع قالبها مانند غزل، قصیده و… وجود دارد و همۀ اینها برای بیان مطلب مناسباند؛ اما قالب رباعی شامل چهار مصراع است و شما باید ایده و مفهوم موردنظرتان را در این دو بیت عرضه کنید و از آن نتیجه بگیرید. برای خوشنویسان، این قالب چلیپاست. هر چلیپا مانند رباعی، حرفی میزند و نتیجهای میگیرد. اوج خوشنویسی نستعلیق متعلق به استاد چلیپانویسی، یعنی میرعماد است. انجمن خوشنویسان هم آزمون هنرجویان را در قالب چلیپا برگزار میکند. نوشتن یک چلیپای خوب بسیار سخت است؛ به همین علت در آزمون دورههای عالی، ممتاز، فوق ممتاز و استادی حتماً یک چلیپا هم امتحان گرفته میشود.
پس اوج قلۀ تکنیک و زیبایی خوشنویسی را در قالب چلیپا میدانید؟
به نظر حقیر، بله.
منبع الهامتان در خوشنویسی چیست و خلق اثر شما چگونه با ادبیات پیوند مییابد؟
در واقع باید یک کشش درونی در من ایجاد شود تا بتوانم اثری خلق کنم. همیشه هنگام خلق اثر انگیزه و شور و حال بسیاری داشتم. هرچند امروز هم توانایی خلق اثر دارم، اما بهلحاظ روحی و درونی و بیشتر به خاطر اتفاقات اجتماعی معاصرمان روحیۀ خلق اثر را از دست دادهام.
چه مواردی جمع میشود تا اثر خوشنویسی در زمان خودش شاخص شود؟
اینکه در عین آزادی عمل و شوق هنرمند، نوشتن اثر در شرایط خوب و با میل و لذت انجام شود.
برخلاف اکنون، تا چند دهۀ پیش پدیدهای وجود داشت بهنام «محفل» که در آن فرهیختگان، ادبا و هنرمندان به گرد یکدیگر جمع میشدند. آیا این جمعها بر خلاقیت و شکوفایی هنرمندان مؤثر بوده؟ شما هم تجربۀ چنین حضوری را داشتهاید؟
این مسئله سابقۀ دیرینهای دارد. تا دوران پهلوی هم چنین جمعهایی داشتیم. کافه نادری تهران یکی از مشهورترین محلها برای چنین گردهماییهایی بود. افرادی چون صادق هدایت، بزرگ علوی و دیگران گروه «ربعه» را تشکیل میدادند و به بحثهای ادبی میپرداختند. شاید اگر مردم یا هنرمندان کمتر دغدغۀ معیشت داشته باشند، بتوانند ساعتی را در کنار همفکرانشان بگذرانند؛ اما متأسفانه الآن چنین نیست. آن صفا و صمیمیتی که در این جمعها بود باعث میشد فراغت بال پیدا شود و تبادلات ارزشمندی صورت بگیرد و طبع هنری بیشتر جلوه کند. با مرحوم استاد فضائلی و دیگر دوستان بیشتر مواقع به پیکنیک میرفتیم؛ خط مینوشتیم و بحثهای ادبی میکردیم. اکنون گویی آموزش به شیوۀ اداری مرسوم است و فرصت بیشتری هم نیست. آدمها فرق کردهاند و فضای زیادهخواهی شکل گرفته و آن صفای گذشته دیگر وجود ندارد.
یعنی معتقدید الآن برخلاف گذشته که در محافل و کلاسها، شاگردان علاوه بر تکنیک، معرفت و آداب هم کسب میکردند، دیگر صفا و مراحل درونی کمتر موردتوجه است؟
بله، کاملاً درست است. بهعنوان مثال، در آن زمان، استاد رهی شاعر با استاد بنان یا فلان هنرمند گوینده یا استاد آهنگساز در یک مجموعه جمع شده بودند و یکدیگر را درک میکردند. شما اگر به این نواها و صداها عادت کرده باشید، موسیقی فعلی را بیش از چند لحظه نمیتوانید تحمل کنید. در مورد بقیه هنرها هم به همین شکل است. کدامیک از کاشیهای بناها را میتوانند با آن رنگهای گذشته بسازند یا نظیر کدامیک از این کتیبهها را هنرمندان فعلی میتوانند بنویسند؟! این همه مسجد در طی این سالها ساخته شد، اما هیچیک حال و هوای مساجد تاریخی گذشته را ندارد و اینها هم تداعیگر برداشت اشتباه از مدرنیسم است.
با همۀ اینها خوشنویسی ایرانی همچنان زنده است. چه عاملی باعث شده تا امروز دوام بیاورد؟ راهکار شما برای بازگشت محاسن ازدسترفتهاش چیست؟
در جواب این سؤال، کشور ژاپن را مثال میزنم. ژاپن یکی از کشورهایی است که ضمن آنکه در عرصۀ فناوری پیشرفت بسیار زیادی داشته، سنتهای خود را نیز حفظ کرده؛ پس پیشرفت و حفظ سنتهای درست مانعهٔالجمع نیستند، به شرطی که فرهنگ درست باشد. ما در ایران مشکل فرهنگی هم داریم.
شما علاوه بر خوشنویسی به هنرهای دیگر همچون موسیقی یا هنرهای تجسمی هم علاقهمندید؟
بله، بیشتر موسیقی را دوست دارم؛ اما فقط شنونده هستم. به مرمت خطوط قدیمی هم بسیار علاقهمندم و مدت زیادی هم کار مرمت و بازسازی انجام میدادم.
کتابهایی که کتابت کردهاید چه زمانی منتشر میشوند؟
هنوز کمی کار دارند و امیدوارم زودتر به ثمر برسند و منتشر شوند.
با همۀ این شرایطی که ذکر شد آیا آینده را روشن میبینید؟
بله، البته دوست داشتم که در مملکتم تغییرات زیادی ایجاد میشد. زمانی چنگیز یا تیمور به ایران حمله کردند، مغولها خون راه انداختند یا افغانها و اعراب هجوم آوردند. چه شد؟ گذشت و ایران همچنان وجود دارد و هیچگاه مثل دیگر کشورهای همسایه نشد. نگاهم به کشورم ایران و مردمش روشن است.