نمــــــاد اصفهان(برگرفته از صورت فلکی برج قوس، طالع اصفهان،حشمت‌الله انتخابی)

«اگر بهشت عدن در زمین خواهد بود،
به زمین اصفهان باشد و اگر بر آسمان است
برابر اصفهان است، به‌هرحال اصفهان نمودار بهشت است.»

آغاز گفتار را به عبارتی که در یکی از متون کهن قرن ششم یعنی راحـة‌الصدور راوندی دربارۀ اصفهان دیده‌ام،1 زینت دادم. اصفهان جزو معدود شهرهایی است که آن را از جمله شهرهای اسطوره‌ای، شهرهای مثالی و شهرهای ازلی می‌دانند. هانری کُربن در مقدمه‌ای که بر کتاب اصفهان تصویر بهشت اثر هانری استیرلن نوشته، اصفهان را یک شهر اثیری، رمزی و ازلی معرفی کرده است. 2 چنین شهری بی‌شک درخور ستایش است، نه‌تنها ستایش ساکنانش، بلکه همۀ جهانیان.

هیچ‌کس به‌درستی نگفته که بنیاد اصفهان کِی نهاده شده است. بی‌شک آفریدگار هستی، بنیان آن را در «فرخ‌ترین حال‌ها» بهشته؛ به همین دلیل «تصویر بهشت» شده است. این شهر آن‌چنان اسطوره‌ای و کهن است که بنیاد آن را هرکس هرچه توانسته به روزگار کهن‌تری نسبت داده است؛ به تهمورث، تهمورث زیناوند که او را «دیوبند» هم گفته‌اند و این صفت بسیار شبیه به صفت حضرت سلیمان است که دیوها را در خدمت داشت. این یادآور افسانه‌ای کهن است که طبق آن، اصلاً وجه‌تسمیۀ نام اصفهان از حضرت سلیمان و وزیر او «آصف» است.3  بنیاد این شهر را همچنین به جمشید نسبت داده‌اند؛ به کاوه، وقتی در جنگ با ضحاک پرچم کاویان را از این شهر برمی‌افرازد؛ به هُمای چهرآزاد، دخت بهمن‌بن اسفندیار و به اسکندر! 4

همچنین حمزۀ اصفهانی بنیان سارویه و مهرین را در اصفهان به دوران اسطوره‌ای نسبت می‌دهد و آتشگاه اصفهان را قلعه‌ای از دوران کیکاووس می‌داند. 5

برای شهری که این‌چنین به اسطوره‌ها پیوسته و وابسته است، تاریخ نزدیکی نداریم. متونی که از قبل از اسلام باقی مانده، نظیر شهرستانهای ایران، انگشت‌شمارند؛ اما از دورۀ اسلامی کتاب‌هایی به یادگار مانده است. قدیمی‌ترینش الاعلاق‌النفیسه اثر ابن‌رسته است که در حدود 290 هجری نوشته شده است. در این کتاب شرحی دربارۀ بنیان اصفهان و برای نخستین‌بار چگونگی بنیان باروی اصفهان 6 آمده است. ترجیح می‌دهم به دلیل اینکه این مطلب بعدها در کتاب ذکر اخبار اصفهان ابونعیم دقیق‌تر از ابن‌رسته بیان شده، از این کتاب «چگونگی بنیاد اصفهان» را نقل کنم و توضیح مختصری درباره‌اش بدهم.

در کتاب ذکر اخبار اصفهان از حافظ ابونعیم اصفهانی آمده است: «گویند شهر جی پیش از پادشاهی جم ساخته شده بود، اما افراسیاب آن را با دیگر شهرهای ایران‌زمین ویران کرد. خمانی چهرزاد یا [چهرآزاد] دختِ بهمن پسر اسفندیار، پیش از یورش اسکندر بنیاد شهر را از نو نهاد. نیمی از بارو را ساخته بودند که خمانی درگذشت. اسکندر که آمد، بارو را بر همان حال گذاشت تا در روزگار فیروز پسر یزدگرد 1 و به فرمان وی، آذرشاپور پسر آذرمانان [آذربانان] که از دیه هُرستان از رُستاق ماربین بود، ساختمان باروی شهر جی را به پایان برد. این کار 170 سال پیش از اسلام انجام گرفت.2 در این بارو آذرشاپور دیدگاه‌ها برای دیده‌بانان ساخت و جایگاه جنگاوران را بر فراز آن تدارک دید و چهار دروازه در چهارسوی دژ ساخت، هر یک را به روزی. آن دروازه را که روبه‌روی میدان بازار بود، در روز خور ساخت و دروازۀ خور  یا خوربر  نامید. فردای آن روز دروازۀ ماه‌بَر را در ماه‌روز ساخت، که آن را دروازۀ اسفیس خوانند. روز بعد دروازۀ تیربر را ساخت که دروازۀ عُطارِد باشد و به نام دروازۀ تیر شناخته می‌شود. پسِ آن چهارمین دروازه را به نام گوش‌بَر ساخت که همان دروازۀ یهودیه است.

سبک هندسی ساختمان این دروازه به گونه‌ای است که هرگاه خورشید در اول از درجۀ جَدی قرار گیرد، از جانب خور دروازه طلوع و در دروازۀ یهودیه غروب کند و هرگاه در اول درجۀ سرطان یعنی برج سرطان قرار گیرد، در دروازۀ اسفیس (ماه) طلوع و در دروازۀ تیر غروب کند.»

از کنار یک چنین طرح ازپیش‌اندیشیده و مهندسی اندیشمندانه‌ای نمی‌توان به‌سادگی گذشت، بنیانی که تمام عوامل جهان هستی را در نظر می‌گیرد، و علاوه بر آب و باد و خاک و جهت تابش آفتاب، حتی بر تأثیر اجرام سماوی نظر دارد.

همین‌جا بگویم که در گاه‌شماری ایرانیان باستان هر ماه سی روز است و هر روز نامی دارد. این چهار روزی که از آن یاد شد به این ترتیب است: روز یازدهم به نام «خور» یا خورشید؛ روز دوازدهم به نام «ماه» ؛ روز سیزدهم به نام ستارۀ «تیر» یا «تیشتر» ستارۀ باران؛ و روز چهاردهم به نام «گُوش / گئوش» یا ایزد «جهان هستی و زندگی» و نگاهبان چارپایان. 3

انسان‌ها از همان سپیده‌دم تاریخ، زمانی که از غار دهشت‌انگیز تنهایی‌شان بیرون آمدند و پا بر زمین استوار کردند، چشم بر آسمان و گردش اختران داشتند. خورشید قبل از همه توجهشان را جلب کرد، چون زندگی‌شان وابسته به نور آن بود؛ و بعد ماه، از داسِ مهِ نو تا آن قرصِ کامل دل‌فریبش، توجه آدمیان را با حرکات و تغییراتش جلب کرد. ماه زودتر از خورشید نزد انسان‌ها عامل یا عنصری برای نگاه داشتن زمان یا گاه‌شماری شد. به‌هرحال، برای این مردم چرخش اختران علاوه‌بر مقیاس زمان، اهمیت دیگری هم داشته است. انسان‌های نخستین سرنوشت خود را وابسته به چرخش این اختران می‌دانستند. بعد از هزاره‌ها چشم دوختن به آسمان، اخترشناسان و اخترشماران ستاره‌هایی را از بین این هزاران هزار ستاره شناختند و تصور ‌کردند جاهای ثابتی دارند و (علی‌رغم اینکه امروز ما می‌دانیم هزاران سال نوری با هم فاصله دارند) برای آن‌ها یک صورت ثابت قائل ‌شدند و آن‌ها را «صورت فلکی» نام نهادند. براساس اینکه آن را از روی زمین به چه شکلی می‌دیدند، به آن نامی دادند، مثل خرس بزرگ، خرس کوچک، اسب، سگ، شکارچی، اسد یا شیر، میزان عقرب، قوس و جز آن. از طرف دیگر، مسیر منحنی حرکت انتقالی زمین به دور خورشید را به دوازده قسمت تقسیم کردند و هرکدام را برج و هر برج را به اسمی نامیدند. مدتی را که زمین یکی از این برج‌های دوازده‌گانه را طی می‌کند، یک ماه شمسی در نظر گرفتند و هر ماه را به اسم برجی که زمین از مقابل آن عبور می‌کند نامیدند. ازآنجا‌که در گذشته زمین را ثابت و خورشید را در حرکت به گرد آن می‌پنداشتند، منطقه‌ای از کرۀ سماوی را که مسیر حرکت خورشید می‌دانستند، منطقة‌البروج1 نام نهادند  و این منطقه را به دوازده قسمت (یا برج) تقسیم و هر قسمت را به نام صورت فلکی‌ای که خورشید در مقابل آن قرار داشت، نام‌گذاری ‌کردند. برج‌های دوازده‌گانه عبارت‌اند از: حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، حوت.

از دوران بس کهن برای حرکت ستارگان و از جمله خورشید و ماه و تقارن ستارگان با برج‌های منطقـة‌البروج، ارزش و قدرتی قائل می‌شدند و این ارزش‌گذاری منجر به این شد که بنیان شهرهایشان را در زمانی بگذارند که آن را سعد و نیکو می‌دانستند (هنوز هم بسیاری از مردم به این تأثیرات اعتقاد دارند و برای عقد و ازدواج و خرید یا ساختن خانه و حتی دوختن لباس به ساعت سعد و نحس توجه دارند.)

همین‌جا اشاره کنم که از نظر اخترشناسان دو قِرانِ سعد و نحس داریم. قِران سعد نزدیک شدن دو اختر نیک یا ستارۀ سعد، یعنی مشتری و ناهید (زهره) در یک برج به یکدیگر است، که آن را به فال نیک می‌گیرند. معمولاً وقتی که قمر در عقرب باشد (صورت فلکی عقرب درست در کنار قوس قرار گرفته باشد) می‌گویند وضع بد است یا این را بد می‌دانستند. وقتی هم که ستارۀ مریخ، آن خونریز خون‌آشام فلک، در برج عقرب قرار می‌گرفت، اعتقاد داشتند حتماً جنگ و خونریزی و قحطی به وجود می‌آید.  هنوز هم اگر کسی می‌خواهد بگوید اوضاع خراب است، می‌گوید «اوضاع قمر در عقرب است».

به‌هرحال از کهن‌ترین ایام، زایچه یا طالع شهر اصفهان را برج قوس می‌دانسته‌اند و گفته‌اند که باروی اصفهان در این زمان بنا شده است، از جمله میرزا حسن‌خان جابری انصاری در تاریخ اصفهان این اعتقاد را به دورۀ دیلمیان نسبت می‌دهد. وی نوشته است: «رکن‌الدوله روزی که قمر در برج قوس بود بارویی در گرد شهر بکشید و دور بارو  21 هزار گام بود.» 2

کتاب دیگری که در قرن هشتم به طالع اصفهان اشاره دارد نزهة‌القلوب حمدالله مستوفی است که می‌گوید: «رکن‌الدوله حسن‌بن بویه او را [شهر اصفهان را] بارو کشید و دور باروش 21 هزار گام باشد، طالع عمارتش برج قوس.» 3

اما کهن‌ترین اشاره‌ای که در ادب فارسی به برج قوس به‌عنوان طالع اصفهان وجود دارد، قصیده‌ای است که کمال‌الدین اسماعیل خلاق‌المعانی در استقبالِ امیر اتابک سعد زنگی، زمانی که به سمت اصفهان حرکت می‌کرد، در آن بلبشویی که هر لحظه اصفهان دست‌به‌دست می‌شد، سروده است. در این قصیده حضور «سعد» یا اتابک سعد را در «قوس» که طالع اصفهان است، به نیکویی به «سعد اکبر» تعبیر کرده است. استاد بزرگ اصفهان‌شناس، شادروان دکتر لطف‌الله هنرفر در مقاله‌ای که دربارۀ نماد برج قوس نوشته‌، و در مجلۀ میراث جاویدان و همچنین در فصلنامۀ فرهنگ اصفهان به چاپ رسیده، به دو بیت از قصیدۀ کمال‌الدین اسماعیل اشاره کرده‌ است:

 

تا براو موکب منصور تو را رهگذر است

برج قوس است سپاهان را طالع در اصل

همه سرمه است کنون خاک سپاهان یکسر

زیبد ار مشتری‌اش آمد سعد اکبر

 

دکتر هنرفر در کتاب اصفهان (جوانان) زیر عنوان برج قوس طالع شهر تاریخی اصفهان آورده است: «[…] در بالاترین قسمت سردر قیصریه دو پشت‌بغل کاشی‌کاری معرق دیده می‌شود که خوشبختانه سالم مانده و صورت فلکی طالع اصفهان، یعنی برج قوس را نشان می‌دهد، که عبارت است از صورت دو نیم‌تنۀ مرد تیراندازی با پوشش متداول دوران صفوی با تنۀ شیر یا ببر و دُم اژدهایی که دهان خود را به طرف تیرانداز گشوده است و حلقوم او آماج تیری است که از کمان تیرانداز خارج می‌شود. در روزگاران بسیار کهن […] برای شهرهای مشهور خود طالع و زایچه‌ای قائل بودند و تصویر فلکی آن را به‌طوری‌که از زمین مشاهده می‌کردند بر فراز بناهای مهم و سردرهای باعظمت شهرهای خود نقش می‌کردند. طالع شهر تاریخی و کهن اصفهان هم برج قوس بوده است که در آسمان به همین صورتی که در سردرِ قیصریه هم‌اکنون مشاهده می‌شود، نمایان می‌شده است.» ۱

همچنین دکتر هنرفر در کتاب آشنایی با شهر تاریخی اصفهان در مورد نماد برج قوس در سردرِ قیصریه نوشته است: «این مجموعۀ تزییناتی نمایش برج قوس است که مورخان مشرق‌زمین احداث شهر اصفهان را در این برج می‌دانسته‌اند و در کتب دایرة‌المعارف و لغت‌نامه‌های مشهور و کتاب‌هایی که صورت‌های کواکب و برج‌ها را نمایش داده‌اند، صورت فلکی این برج را همانند نقش کاشی‌کاری سردر قیصریه به نمایش گذاشته‌اند و به‌هرحال تصویر این صورت فلکی که زایچه و طالع اصفهان است در سردر بازاری با آن عظمت، داستانی زیبا و دل‌انگیز است و این نقش تاریخی می‌تواند همواره نشانۀ مخصوص شناسایی این شهر افسانه‌ای دنیا باشد.»۲

درعین‌حال شاردن در سفرنامۀ خود اشاره می‌کند که همین تصویر نماد برج قوس را بر دروازۀ قلعۀ طبرک دیده است. شاید این تصویر از همان آغاز که دروازه‌های قلعۀ طبرک پایه گذاشته شده، مکرر اصلاح شده تا به زمان شاردن رسیده است.

در دورۀ متأخر آندره گدار، ایران‌شناس بزرگ و اصفهان‌شناس عالی‌قدری که چهار کتاب ارزشمند آثار ایران را دربارۀ آثار تاریخی ایران نوشته و قسمت زیادی را به اصفهان اختصاص داده، دربارۀ تصویری که از نماد برج قوس در سردر قیصریه مشاهده می‌شود می‌نویسد: «نمای این سردر با تزیینات پرارزشی مرکب از کاشی‌های معرّق مینایی آذین شده که نقش اصلی آن تصویری است از برج قوس»، و سپس از قول شاردن می‌گوید: «نظر به اینکه همۀ نویسندگان مشرق‌زمین در تعیین طالع شهرها از طریق تنجیم بسیار دقیق عمل می‌کنند، آن‌ها احداث اصفهان را در اوج برج قوس تعیین کرده‌اند و از همین رو علامت این برج را بر سردر کاخ و بازار شاهی به تصویر کشیده‌اند؛ ولی شرقی‌ها آن را مثل ما و به شکل نیمه انسان و نیمه اسب نقاشی نمی‌کنند، بلکه به‌صورت نیمی انسان و نیمی ببر می‌نمایند، ببری که دارای دمی است به شکل افعی بزرگ که نیمۀ آدمیِ برج قوس، تیری به‌سوی دهان آن نشانه گرفته است.» ۳

باید بگویم تصویر برج قوس در نظر ایرانیان تا دورۀ صفویه همان کمان‌دار یا تیراندازِ «نیم‌اسب» بوده است، ازجمله در کتاب بیست باب ملا مظفر گنابادی، همین تصویر با مرد تیراندازی در هیئت سواران صفوی آمده که روبه‌رویش را نشانه رفته است.۴  در خصوص شرح گدار از تصویر سردرِ قیصریه ذکر چند نکته الزامی است: 1 ـ نیمۀ زیرین پیکره «ببر» نیست، بلکه «شیر» است که نشان‌دهندۀ صورت فلکی «اسد» است؛
2 ـ دُم حیوان «افعی» نیست، بلکه اژدهاست؛ 3 ـ این پیکره صرفاً علامت برج قوس از نظر شرقی‌ها نیست، بلکه تصویری برگرفته از برج قوس است با تغییراتی در جهت مفاهیم متعالی که به آن خواهیم پرداخت. در حقیقت این پیکره که نشان از تسلط عمیق طراح آن بر مفاهیم نجومی، فلسفی و اسطوره‌ای دارد، ترکیب و تلفیقی از طرح سه صورت فلکی «قوس»، «اسد» و «تنّین» است. صورت فلکی برج قوس یا کمان نهمین خانۀ خورشید در دایرة‌البروج مطابق با آذرماه، پرباران‌ترین ماه اصفهان است. تصویر این صورت فلکی عموماً مردی تیرانداز را نشان می‌دهد که کمان کشیده، روبه‌رو را نشانه رفته است و نیمۀ پایین بدنش به شکل اسب است. از همین‌رو این پیکره را «نیم اسب» یا «نیمَسب» هم می‌گویند.

برج اسد (شیر) پنجمین خانۀ خورشید در دایرة‌البروج مطابق با مردادماه، خشک‌ترین و کم باران‌ترین ماه اصفهان است. نیمۀ زیرین پیکرۀ نمادِ اصفهان شباهت بسیاری بر تصویر صورت فلکی اسد از کتاب بیست باب ملا مظفر گنابادی دارد، به‌ویژه پنجه‌های دست و پا و دم برگشته به بالای سر. این دم در پیکرۀ نماد اصفهان به‌صورت اژدهایی دمان درآمده است که چشم در چشم سواری دوخته که دهان او را نشانه رفته است. سر این اژدها هم بی‌شباهت به سر صورت فلکی تنّین (اژدها) از کتاب بیست باب ملا مظفر نیست.

درعین‌حال در این پیکره، کمان‌دار شکل و شمایل مردان دورۀ صفوی را دارد که همچون سواران پارتی به عقب برگشته و کمان کشیده و کام اژدها را که در تمام افسانه‌ها و اسطوره‌های ایرانی نماد خشک‌سالی است، نشانه رفته است.

این حالت تعلیق دائمی بین قوس (آذرماه، پرباران‌ترین ماه اصفهان) و دُم اژدهاگون اسد (خشک‌ترین و گرم‌ترین ماه اصفهان) گویی نشان از سازگاری مردمانی دارد که طی سده‌ها و هزاره‌ها بسیار سرد و گرم چشیده و تر و خشک دیده‌اند، و تصویر بهشت یعنی اصفهان را ساخته‌اند.

به‌هرحال این نقش چنان تأثیری بر تزیینات معماری بعدی می‌گذارد که بر بسیاری از سردرها نقش می‌بندد و در دل نقوش تزیینی جای می‌گیرد و حتی بر یکی از چهار ستون سربینۀ حمام کوچک علی‌قلی‌آقا، که زنانه بوده است، به هیئت زنی تیرانداز درمی‌آید.

 

داشتن نماد یا نشانه برای شهر امتیاز بسیار بزرگی است. ایرانیان از قدیم‌الایام برای شهرهای خودشان بیرق ویژه داشتند. همچنان که پرچم اصفهان را بیرق کاویان، منسوب به کاوه آهنگر می‌دانستند، اما نشان ویژه داشتن چندان مرسوم نبوده است.

اصفهان نمادی با پیشینۀ تاریخی دارد و در ایران امروز هیچ شهر دیگری این امتیاز را ندارد. نباید به‌سادگی از کنار چنین امتیاز ارزنده‌ای گذشت؛ نمادی به این زیبایی با پیشینه‌ای حداقل هزارساله و پوشیده در رمز و رازی که نشان از فرهنگی بس کهن دارد.

با داشتن چنین نام و نشان و زایچه‌ای، هیچ نقش و نگار و بِرندی(!) بهتر از این نماد برای اصفهان نداریم و چنانکه زنده‌یاد استاد هنرفر گفته‌اند: «این نقش تاریخی می‌تواند همواره نشانۀ مخصوص شناسایی (نماد / برند) این شهر افسانه‌ای باشد.» درعین‌حال هیچ زمانی برای نکوداشت اصفهان و روز اصفهان بهتر از اول برج قوس یا آذرماه، که طالع اصفهان است، نیست.