نیکولتا پیچیو روزنامهنگار ایتالیایی1 مینویسد که شعار «همه باید در خانه بمانند»2 شامل همۀ افراد شده، بهجز کارگران (بهجز کادر درمان). ماریزیو کوپولا 3 هم نوشته در ایتالیا همه ناگزیر شدند در خانه بمانند، بهجز کارگران که بهعنوان قهرمانان تولید باید سر کار میرفتند. در بسیاری از کشورها، از جمله ایران ما، نخستین افرادی که به آنها اجازه داده شد به سر کار برگردند کارگران بودند. حتی برای آنها شرط هم گذاشتند: تبعیت از قواعد بهداشتی4. انگار کارگران برای تبعیت از قوانین بهداشتی منتظر دستور دولتاند. «صیانت ذات» اولین چیزی است که همۀ آدمیان، و حتی حیوانات، آن را برای خود در اولویت قرار میدهند.
امروزه رشتهای که سعی میکند کارگران را بهلحاظ روانشناختی با شرایط کار تطبیق دهد شاخهای از علم روانشناسی است که در اروپا به آن «روانشناسی کار» یا «روانشناسی صنعتی» و «روانشناسی سازمانی»5 میگویند. من شخصاً روانشناسی کار 6 را ترجیح میدهم، چون این عبارت، به قول مارکس، ارتش عظیم کارگران که همواره نگراناند کارشان را از دست بدهند و در صنایع رسمی حضور ندارند، و همچنین بیکاران و بازنشستگان را در برمیگیرد. هایدگر، واژۀ دغدغه (Care) را بسیار مهم میداند. به نظر من روانشناسی کار بر روانشناسی صنعتی اولویت دارد، چون با این تعریف بیشتر هماهنگ است:
«care for individual as well as the wider work force and community».
به همین دلیل ترجیح میدهم بهجای عدالت سازمانی از عدالت اجتماعی سخن بگویم. اولی مفهومی برساخته به دست کارکنان سازمان است، درحالیکه دومی عینی و واقعی است. قبل از هر چیز، به این مسئله اشاره کنم که در کشور ما متأسفانه هنوز کتاب «روانشناسی صنعتی و سازمانی» نوشتۀ کورمن تجدید چاپ میشود. این کتاب در دهۀ ۷۰ میلادی چاپ شده و کلاً مباحث روانشناسی کارخانهای را دربرمیگیرد؛ البته این عیبی ندارد، اما در طول نیمقرنی که از چاپ آن میگذرد، بخش بزرگی از کار به شکل کارخانهای به کار شناختی تبدیل شده است و این موضوع جایی در این کتاب ندارد. کتابهای اسپکتور و ریجو و … برای تدریس در زمان کنونی بسیار مناسبترند.
امروزه تأثیر ویروس کرونا بر شکل کار، باب مباحث جدیدی را در روانشناسی صنعتی گشوده است که در کتابهای text در آینده تأثیر بسیار زیادی خواهد گذاشت. مهمترینِ این تأثیرات، تبدیل بخش زیادی از کار «فیزیکال» به کار «دیجیتال» است. متأسفانه هماکنون نمیتوانیم تغییرات را بهطور کامل درک کنیم و این موضوع در انطباق واکنش علمیِ ما با پدیدۀ در حال جریان تأثیر میگذارد. مثلاً بلافاصله پس از اعلام شروع پاندمی، همۀ روانشناسان از PTSD و درمان اضطراب سخن به میان آوردند، همه یکسان و یک شکل. در جهان پیشرفته چنین نبود و پاسخها پراکنش بسیار زیادی داشت. کامرون و جانسون در انگلیس به روانشناسان توجه زیادی نشان میدادند و حتی جانسون در مقطعی بهصورت محوری و بنیادی دانشهای دیگر را با توجه به اقتصاد رفتاری و نظریههای روانشناسی تنظیم میکرد. در صحنۀ حضور متخصصان در کشور ما، از اقتصاددانان و دانشمندان علم سیاست در جلسات سطح بالا (مثلاً با حضور ریاست جمهوری) دعوت میکردند، اما حضور روانشناسان محدود به همراهیِ مجریان معمولی تلویزیون میشد و نوعی نگاه سلسلهمراتبی در آن حاکم بود.
در وضعیت کنونی، سؤالات مهمی که در روانشناسی صنعتی و سازمانی مطرح میشود مربوط به تأثیر ویروس کرونا بر مفهوم رهبری و مدیریت در سازمان، توجه مدیران به نیازهای جسمی و ذهنی کارکنان، و روابط آنان در دورۀ شیوع ویروس است. آموزش مدیران در این دورۀ بحرانی بسیار مهم است. در این مقاله میکوشم بهخصوص به یکی از این موارد، یعنی نیازهای جسمی، اشاره کنم. مرحوم نجف دریابندری (که در همین دوران از دنیا رفت) در برنامهای (با بیژن بیرنگ) با لحن طنازانۀ همیشگیاش، در اشاره به کتاب «کتاب مستطاب آشپزی» گفت: غذا از نان شب هم واجبتر است! و بهراستی چه چیزی از نان شب واجبتر؟ کارگری که به دلیل ویروس از کار بیکار شده است چگونه نان شب خود را به دست آورد؟ رهبران جامعۀ ما برای او چه کردهاند؟
برای بررسی عدالت اجتماعی در زمان شیوع کرونا و رابطۀ آن با کار، قبل از هر چیز باید به یک منحنی اشاره کنم که در همین روزهای کرونایی ساخته شد و مهمترین شعارِ تبعیت از قوانین بهداشتی حول آن شکل گرفت. این منحنی که «مسطحسازی خم»7 نامیده میشود، امکان برقراری عدالت اجتماعی را در زمان شیوع کرونا به صورتی فنی مطرح میکند و نتایج آن حتی به یک جنبش تبدیل شده است. در دورۀ اپیدمی، پزشکان و پرستاران دچار فرسودگی شغلی8 میشوند. منحنی مسطحسازی خم (FTC) به نوعی آهسته کردن سیر انتشار بیماری است تا پزشکان و پرستاران بتوانند همان حجم از بیماران را در طول زمانی طولانیتر درمان کنند. به عبارت دیگر، منظور از آن کم کردن تعداد بیماران نیست، در واقع سطح زیر منحنی، در خم اول بدون آهسته کردن سیر انتشار بیماری است و در خم دوم این ترفند به کار بسته شده که میزان پراکندگی متفاوت باشد. این منحنی دکارتی را برای کرونای جدید، ویگز سیوسی (2020)9 مطرح کرد که بر محور عرض آن تعداد افرادی که به ویروس آلوده شدهاند، و بر محور طول آن زمان بعد از اولین عفونت قرار دارد.
قبل از شیوع کرونای جدید، زمینۀ مفهومسازی برای این منحنی را تیمی شامل نورین و همکاران در آنفولانزای فصلی در 2017 فراهم کرده بودند، اما سرعت انتشار حیرتآور کرونا بود که این منحنی را مشهور ساخت. برای پی بردن به اهمیت مسطحسازی خم توجه کنید که اگر این کار انجام نشود، دولت انگلستان باید 46 برابر وضعیت فعلی، تخت ICU داشته باشد که این امر غیرممکن است (نگاه کنید به نتایج مطالعۀ تیم امپریال کالج بر کرونا)10 . با کاهش سرعت انتشار اپیدمی، اوج تعداد افرادی که در یک زمان نیاز به درمان دارند کاهش مییابد. برای مسطح ساختن خم (FTC) باید سه کار انجام میشد: 1- شستن دستها؛ 2- حفظ فاصلۀ اجتماعی؛ 3- حتیالمقدور ماندن در خانه. کارگران نمیتوانستند مورد سوم را انجام دهند و این موضوع در همۀ کشورها ازجمله در کشور ما بعینه یکسان بود. آیا کارگران میتوانستند در خانه بمانند؟ همانطور که کارگران معدن در رمان «ژرمینال» امیل زولا نمیتوانستند در خانه بمانند، زیرا چیزی برای خوردن نداشتند، در زمان شیوع ویروس کرونا هم کارگران باید سر کار میرفتند و در منحنی FTC به حساب نمیآمدند. دولت حتی با اعمال فشار به وزارت رفاه و سازمان تأمین اجتماعی مدیران آنها را قانع کرد که حق بیمۀ سه ماه آنها را (تا اردیبهشت 99) با قسطبندی از کارفرمایانشان دریافت کند که این امر معیشت بازنشستگان را به خطر میاندازد. وام یک میلیونی که بهتدریج از یارانۀ کارگران کاسته میشود نیز نمیتواند آنها را در خانه نگاه دارد. این وضعیت مختص ایران نیست. در آمریکا، جاناتان میجس، مدرس جامعهشناسی دانشگاه هاروارد، نوشت: ماندن در خانه یک وضعیت تجملی است.11 از طرف دیگر ماندن در خانه به معنای از دست دادن شغل است که به معنای از دست دادن مراقبتهای پزشکی نیز هست. مرگ در محلۀ جکسونهایت12 (محلۀ فقیرنشین نیویورک) سه برابر منهتن بوده است. میجس بهدرستی بیان میکند که نظم اجتماعی برساختۀ مردم است و امیدوار است که بعد از کرونا این نظم مجدداً بهگونهای دیگر برساخته شود. او از این منظر شکنندگی را امیدبخش13 میداند، منظور او شکستن زنجیرۀ تولید، تأمین و توزیع نیست، که البته زندگی کارگران را در معرض خطر قرار میدهد، بلکه نظمی جدید است که در آن کارگران مزد بیشتری دریافت میکنند. او میپرسد چرا علیرغم اهمیت کارگران و کارکنانِ بخشهای خدماتی، که در دورۀ شیوع کرونا نقش مهم آنان برجسته شد، این گروه کمترین دستمزدها را در کشورهای مختلف میگیرند؟ بهعنوان کسی که ابزار تحلیل شغل PAQ را به ایران آورده، ترجمه کرده و در شرکتهای زیادی (ازجمله شرکت گاز و سایپا) با آن کار کردهام، با سخنان میجس دربارۀ ارزشیابی مشاغل موافقم و در مقالههای خود نیز به آن اشاره کردهام.14 در دورۀ کرونا، اهمیت و ارزش مشاغلی که مردم به آن نیاز دارند و امکان دیجیتالی کردن آن وجود ندارد، مثلاً نظافت یا حملونقل افزایش یافت. در همین دوره کرونا مشاهده شد که غنیسازی مشاغل کارگرانی که زودتر از همه به سر کار خود بازگشتند، که با شاخص mps (هاکمن واولدهام) سنجیده میشود، 30 درصد میانگین mps کارکنان پرتابشده به خانه برای کار بود15 که البته با کار دور از خانه یا دورکاری16 متفاوت است. ما در زبان فارسی معادل دقیقی برای «پرتابشده به خانه» برای کار نداریم. این واژه به معنی کاری است که تحت فشار محیطزیست و به ناگزیر در خانه انجام میشود و ماهیت کار در خانه را ندارد. البته این تغییر شکل کار متفاوت با رفتارهای اجتنابی در محیط کار از قبیل غیبت شغلی است.
به نظر می رسد اگر علیرغم دستور دولت مبنی بر اینکه افراد مبتلا به بیماری زمینهای دیابت پیشرفته به کار دور از خانه فرستاده نشوند و مجبور به کار در محیط کار خانه باشند، فرد با آوردن نسخهای پزشکی سرماخوردگی یا کرونا را دلیل غیبت اعلام کند، مرتکب کار غیراخلاقی شده است! روانشناسی اخلاق، به سبک کلبرگ، در اینجا باید مطالعه شود.
میجس مینویسد که پرتاب شدن به خانه برای کار برای طبقۀ اجتماعی بالاتر از سطح متوسط تعریف شده است که میتوانند کار را به خانه ببرند و تازه برای همین افراد نیز سپردن کار در خانه تابع خطمشی سیاسی کارکنانی است که با همنوایی با عزیزان خود کنار آمدهاند و پشتیبان آنهایند. توصیه شده که کار در خانه به افرادی سپرده شود که بیماریهای زمینهای دارند، اما این اصل هرگز رعایت نشده است. روانشناسان صنعتی در اینجا برای مسطح ساختن خم (FTC) توصیههای مفیدتری نسبتبه روانشناسان بالینی داشتهاند. یکی از روانشناسان صنعتی17 بهدرستی توصیه کرد که باید افرادی را که دستورات بهداشتی سازمان بهداشت جهانی را رعایت نمیکنند نسبتبه عواقب آن مضطرب کرد؛ اما روانشناسان بالینی که به تلویزیون جمهوری اسلامی مشورت میدادند بر پرهیز از ترساندن مردم تأکید داشتند و مدام آگهی کاهش اضطراب و مداخلههای PTSD میدادند. یکی از برنامههای مخرب تلویزیون فردی بود که بهصورت جوکر در خیابان ظاهر میشد و به مردم میگفت: من کرونا هستم، از من میترسید؟! مخاطبان او (احتمالاً بهصورت گزینشی) همگی میخندیدند. مردم پس از دیدن این برنامهها در میانۀ اسفند به خیابانها هجوم آوردند. مشکل مهمتر این بود که دیگران بعداً کمتر پیامهای اضطراب از کرونا را باور کردند. به نظرم مهمترین وظایف مدیران به ترتیب زیر است:
1- نگهداری و حفظ کارکنان؛
2- نگهداری مشتریان؛
3- رفع نیازهای اساسی کارکنان؛
4- تلاش برای پیوسته نگه داشتن کسب و تجارت.
دانشجویان روانشناسی صنعتی میتوانند با تهیۀ مخزنی از سؤالات برای مدیران، آن را تحلیل عاملی اکتشافی کنند و ارتباط ویژگیهای روانشناختی آنان را با ترتیبی که برای وظایف خود قائل هستند مورد سنجش قرار دهند. اما مهمترین موضوعی که باید برای مدیران مطرح شود مشکل محیط کار دیجیتال انعطافپذیر (elastic digital workplace) است؛ عاملی که بر رفتار کارکنان بسیار تأثیرگذار خواهد بود و بهنوعی رفتار جدید پساگرایی را هم تولید خواهد کرد و بر همۀ اشکال مدیریت منابع انسانی اثر خواهد گذاشت. به همین دلیل مدیریت باید بهدقت فناوری در محیط کار را بشناسد و از آن بهدرستی استفاده کنند. در وهلۀ اول مدیران باید چهار گام را بهسرعت انجام دهند:
1- فناوریهای موجود را به نحوی تحلیل و ساختارهای حمایتی برای آن طراحی کنند.
2- فناوریهای موجود را به صورتی اثربخش بهصورت لنگرگاهی برای کار در سازمان درآورند (در ادبیاتِ رابطۀ انسان و ماشین به آن leverage گفته میشود).
3- آگاهی فرهنگی (culture awareness) از فناوریها برای برازش کارکنان با آن ایجاد کنند تا در محیط جدید رابطۀ اعضای تیمهای کاری را تسهیل کند.
4-کارکنان را برای ایجاد شبکۀ کاری گستردهتر و بهروزرسانی ابزارها و توانمندیها و نیز کمک به کارکنان برای یافتن شیوههای جدید کار کردن با یکدیگر آموزش دهند.
موارد یادشده بخشی از فعالیتهای روانشناسی صنعتی است که practitioner نامیده میشود. بهخصوص این موارد را میتوان در موقعیت جدید دورکاری مشاهده کرد. کسانی که به خانه رفتند (به خانه پرتاب شدند) هیچ آموزشی برای مدیریت کار در خانه نداشتند. به همین دلیل مرز بین کار و خانه مخدوش شد و در میان افرادی که دارای ویژگی سرریز کردن کار در خانه18 هستند تضاد زناشویی افزایش یافت. نگارنده در مقایسه بین این گروه با گروه جداکنندهها و جبرانیها19 دریافت که تعارضهای زناشویی در این دو گروه کمتر بوده است. همۀ افراد باید آموزش ببینند که مانند گروه جداکنندهها بین کار و خانه مرز قائل شوند و زمان شروع کار و زمان پایان کار را مانند موقعی که در اداره هستند مشخص کنند. درعینحال توجه به ویژگیهای شخصیتی در مورد افرادی که کار را در خانه انجام میدهند عامل مؤثری است. افراد برونگرا بیش از همه آسیب میبینند، چون تعامل چهره به چهره برای آنها بسیار مهم است. نکتۀ بسیار مهم، پایداری رفتار اقتصادی است که موضوع مهمی برای مطالعۀ روانشناسی صنعتی به شمار میآید. میدانید که تابهحال تنها کسی که جایزۀ نوبل را به دلیل کار خود در روانشناسی دریافت کرده دانیل کافمن است. در واقع جایزۀ او برای کاری است که او در مطالعۀ رفتار اقتصادی انجام داده و نظریۀ prospect را ایجاد کرده است. ویژگی مهم دیگر ریختهای مردانه و زنانه است. اگر انعطاف در زمان کار ایجاد شود و فرد زمان شروع و پایان کار در خانه را به دقت مشخص نکند و ریخت شخصیتی مردانه داشته باشد، آشفتگی در نظام کاری او بیشتر است. از طرفی، کانال ارتباطی (پیامک، اسکایپ، ایمیل، تلفن، ویدئو) با بیرون از خانه در رابطۀ بین خشنودی از شغل و شخصیت اهمیت دارد. 20 بااینحال تصور اینکه افرادی که بهدلیل کرونا در خانه کار میکنند به محیط کار بازنگردند بسیار نادرست است. در محیط کار تعاملات فردی مثبتی وجود دارد که ظرفیت افراد را برای انجام کار افزایش میدهد. انرژی رابطهای مانند یک بانک انرژی است که کارکنان میتوانند آن را ذخیره و حفظ کنند و در زمانهای مختلف زندگیِ کاری آن را به کار بگیرند.21 این انرژی رابطهای در محیط خانه نیز باید بهصورت نیابتی ایجاد شود و ارتباطات کاری را ایجاد کند. در این زمینه روانشناسان صنعتی میتوانند کارهای باارزشی در زمینۀ تعامل انسانی و ماشین انجام دهند. در چین، شرکتهای هواوی و علیبابا در زمینۀ شبیهسازی ارتباطات کاری در محیط خانه کارهای بسیار خوبی انجام دادند؛ زیرا روانشناسان در این زمینه به شرکتهای بزرگ چینی مشاوره میدادند. همۀ این فعالیتها برای مسطح ساختن خم (FTC) و دادن فرصت به پزشکان برای مبارزه با ویروس بود. ویروسی که برخلاف تصور خسرو باقری، هم بیعدالتی زیادی ایجاد میکند و هم این بیعدالتی را به نمایش میگذارد. نمونۀ بارز آن کارگرانی بودند که نمیتوانستند به این خم خدمت کنند، چون باید در همان دورۀ اوج به سرکار میرفتند. میتوانیم وقتی در خانه هستیم از بانک پول بگیریم یا برای خریدهای متنوع پول پرداخت کنیم، اما چه کسانی باید میوۀ سالم را برای افزایش مقاومت سیستم ایمنی بدن به خانه ما بیاورند؟ آیا این مشاغلی که آنها را پست میشمردیم ارزش بیش از آنچه تصور میکنیم ندارند؟ بسیاری از کارهای سخت در نظام ارزشیابی مشاغل کمارزش شمرده میشوند و در دورۀ پساکرونا باید برای آنها ارزش بیشتری قائل شویم. گروهی که در دوران کرونا بیشترین آسیب را دیدند مشاغل غیررسمی هستند که در روانشناسی کار مطالعات زیادی دربارۀ آنها انجام شده است و حالا در دورۀ کرونا باید مجدداً مورد مطالعه قرار گیرند.
یک گروه دیگر نیز هستند که نمیتوانند در خانه بمانند: زندانیان، که نه در خانه که در یک اتاق میمانند. آنها اصل دیگر این خم را نمیتوانند رعایت کنند و آن حفظ فاصلۀ اجتماعی است. بسیاری از این زندانیان بهدلیل کرونا به مرخصی میروند، اما گروهی از زندانیان که فرهیختهترند و به جرم تفکرات خود در بندند، کمتر از این مرخصی بهرهمند میشوند. در آمریکا آمار کرونا در میان زندانیان افزایش زیادی یافته است. در این مورد، براندون اوگیونو مقاله بسیار خوبی نوشته است22 و در آن نشان میدهد افرادی که بهاجبار نمیتوانند فاصلۀ اجتماعی را رعایت کنند در چه شرایط دلهرهآوری به سر میبرند. برخی از زندانیان به دلایلی غیر از جرم و جنایت زندانی شدهاند. اگر معتادان را هم بیمار بشماریم (بهشرط آنکه سعی در اعتیاد دیگران نداشته باشند)، باید آنان را نیز جزو این دسته در نظر بگیریم. آنها از کرونا بیش از همه میترسند و حق هم دارند. اگر مرخصی رفتن، که حق طبیعی آنهاست، بهخصوص در این دوران، از آنها دریغ شود، و آنها ادعای ابتلا به بیماری کرونا کنند به نظر من مرتکب فعل غیراخلاقی نشدهاند. نهایتا میتوان گفت دروغ گفتهاند که امروزه بهویژه در ایران امری شایع است، اما وظیفۀ آنان صیانت از ذات است که قاعدۀ فقهی «لاضرر و لاضرار» آن را بهخوبی توجیه میکند. پس آنها را به غیراخلاقی بودن متهم نکنیم و بکوشیم آنها را در این وضعیت درک کنیم.
روانشناسان صنعتی باید به دو عامل روانشناختی که در روانشناسی اجتماعی شهرت فراوان یافته است توجه کنند: 1- نکوهش قربانی؛ 2- استیگما. مورد استیگما به مواردی مربوط میشود که افرادی که به کرونا مبتلا شدهاند یا علائم خفیفی دارند موقع بازگشت به کار ناگزیر میشوند بیماری خود را پنهان کنند. در مورد نکوهش قربانی نیز کافی است به سخنان ترامپ بهعنوان نماد برجستۀ آن نگاه کنیم که کرونا را به چینیها و مهاجرین نسبت میدهد. این نوع نکوهش در نظریههای توطئه نیز، که آن را به سیب میکروبی نسبت میدهد، وجود دارد. قربانی بهطورکلی کسی یا کشوری است که آماج حملۀ ویروس کرونا قرار گرفته است. شکل مشهور آن را ارونسون در روانشناسی اجتماعی آورده است: چگونه در میان افراد جامعه این احساس پدید میآید که در جامعهای عادل زندگی میکنند، درحالیکه آن جامعه بسیار ناعادلانه است. جامعه ما نیز جامعهای ناعادلانه است. در اصل، فرضیۀ جهان عادل سعی دارد توجیه کند که اگر کسی کرونا میگیرد خودش مسئول است.
مهمترین زمینهای که به نظر من، روانشناسان کار (و نه روانشناسان صنعتی) باید به آن بپردازند و در موقعیت کنونی اهمیت زیادی دارد پدیدۀ بیکاری است که کرونا بر جامعۀ بشری تحمیل کرده است. آسیبهای روانشناختی عمدتاً بر ویژگیهای روانشناختی
Job Seeking متمرکزند. کارآفرینی موضوعی بینهایت مهم در زمانهای است که کارهای زیادی از بین رفتهاند. جنبههای روانشناختی کارآفرینی تا حدی مطالعه شده است، اما ویژگی آن در پساکرونا متمایز خواهد بود. یک بار دیگر ایدۀ یهودی خلق پول در جامعه ما به کار خواهد آمد .23 در هر صورت این موضوعی است که دولت برای پرداخت هزینههای کرونا ناگزیر به آن رجوع خواهد کرد و تورم شکنندهای بر جامعه تحمیل خواهد کرد. از این ایده برخی با عنوان «پارادایم تقدم سلامت مردم به تورم» سخن میگویند. این موضوع ارزش پول را در جامعه هرچه بیشتر کاهش، و بیعدالتی اجتماعی را افزایش خواهد داد. کسانی که شاد بودند از اینکه کرونا برخلاف ابولا این بار به اروپا و آمریکا نیز رسیده و کرونا را با نوعی جاندارپنداری، که ویژگی اقوام ابتدایی است، فرشتۀ عدالت خواندند این تیرگیها را خواهند دید و بر قضاوت سادهانگارانه، شتابزده و هیجانی خود افسوس خواهند خورد و این امر بیاعتباری آفرینگویانی را نشان خواهد داد که برخلاف کلام معصوم، به کسی که سخن میگوید و نه آنچه میگوید توجه کردند.
لازم است در پایان به آسیب اصلی کرونا در موضوع عدالت اجتماعی اشاره کنم. به نظر من بهخصوص روانشناسان کار باید در این دوره به عدالت اجتماعی توجه ویژه کنند. روانشناسان صنعتی نیز باید دستهای خود را بشویند24 تا به آنها برچسب دفاع از نظام سرمایهداری نزنند. استیون هیز، پایهگذار پذیرش و تعهد درمانی (ACT)، از مردم خواسته است قهرمانان عادی باشند و در توضیح آن گفته است: مردم در خانه بمانند و فاصلۀ اجتماعی را رعایت کنند تا قهرمان معمولی باشند. من در این مقاله به دو دسته اشاره کردم که نمیتوانند قهرمان عادی باشند؛ اول کارگران ضعیفی که برای درآمد روزانه خود باید به سر کار بروند و نمیتوانند در خانه بمانند، و دوم زندانیانی که نمیتوانند فاصلۀ اجتماعی را رعایت کنند.